دعای فرج

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي کُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلا

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

سبوی خون


سبوی خون

سبو افتاد، او افتاد، ما مانديم، وامانديم

روان شد خون او بر ريگ صحرا، رفت، جا مانديم

فرو رفتيم تا گردن به سوداي سرابي دور

به بوي گندم ري، در تنور كربلا مانديم

رها بر نيزه‌ي تن‌هايمان، بيهوده پوسيديم

به مرگي اين چنين از كاروان نيزه‌ها مانديم

سبو او بود، سقا بود، دستي شعله‌ور بر موج

گلي ناپخته و بي‌دست و پا ما‌،‌ زير پا مانديم

گلويش را بريدند و بيابان محشر از ما بود

كه چون خاري سِمج در ديدگان مرتضي مانديم

هميشه عصر عاشوراست‌، ‌او پر بسته‌، ‌ما هستيم

دريغا ديده‌اي روشن كه وا بيند كجا مانديم

هیچ نظری موجود نیست: